اعتراضی دیگر که منکرین تصوف و اصلاح وارد می کنند اینست که تصوف بدعت و گمراهی است و ثبوتی ندارد .
فقیه العصر مفتی رشید احمد لدیانوی رحمه الله در این باره می نویسد: مقصود از بیعت اصلاح است، و آن زمانی ممکن است که با شخص کاملی رابطه اصلاحی برقرار نماید اگر چه بیعت هم نباشد، بیعت مقصود نیست اصلاح مقصود است.
ضرورت تصوف از قرآن و حدیث و فقه ثابت است ، علاوه از آن عقلا نیز ضرورت آن بدیهی و ظاهر است، تفصیل آن اینست که احکام شریعت بر دو قسم اند: 1- آنچه متعلق به ظاهر است 2- آنچه متعلق به باطن است.
وجود اعمال باطنی از قرآن و حدیث ثابت است و وجدان هر شخص نیز به آن گواهی میدهد، علاوه از آن از مسلمات عقلیه و حقائق متفق علیه می باشد. قرآن می فرماید: « وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ» [الأنعام : 120]. علاوه از آن حسد، کبر، ریا، حب مال، حب جاه، و رذائل دیگر و در مقابل آنها صفات محموده، حکم تخلیه از اخلاق رذیله و تحلیه با اخلاق حمیده، راههای علاج اولی و تحصیل دومی در قرآن و حدیث بار بار بسیار زیاد مذکور است، علمی که متعلق به اعمال باطنی یعنی، دوری از رذائل و تحصیل اخلاق حمیده است تصوف نام دارد.
حضرت امام ابوحنیفه رحمة الله علیه فقه را اینگونه تعریف نموده است «الفقه معرفة النفس ما لها و ما علیها» (توضیح ص10) این تعریف شامل تصوف نیز می باشد، بلکه به علت اینکه اعمال باطنی اهمیت بیشتری دارند تا جائیکه وجود و عدم وجود اعمال ظاهری و اعتبار آنها بر اعمال باطنی موقوف است، لذا مطابق با تعریف مذکوریکی از مهمترین شعبه های فقه تصوف است. تعلق فقه با اعمال ظاهری در درجه ی شعبه ی دوم می باشد. با توجه به اهمیت علم باطن اسم این شعبه از فقه، «تصوف» گذاشته شده است. (احسن الفتاوی، ج1،ص 545 و 546، بطور خلاصه)
(دارالإفتآء مدرسه دینی دارالقرآن سراوان، عبدالصمد غیاثی)