درفراق مولانا احمدنارویی
بار دیگر زاهدان افسرده گشت از عروجی قلب او پژمرده گشت
عالمی دیگر بکوچید از میان مولوی احمد زچشمها شد نهان
غرق ماتم شهر حفاظ کلام جملگی محزون زسوز این پیام
مکی و گلدسته اش نالان شده چون یتیم از سوگ این هجران شده
مرد اخلاص و عمل محبوب حق اینچنین در حادثه موتش ورق
تا شتابد پیش و سوی مکی یان جمعشان گرمتر شود در ان میان
مانده ایم در این سرای بی کسی با غم دوری و صد دلواپسی
تا به کی اشکم مرا یاری کند غم زداید یا که دلداری کند
چهره ی محبوب او دیگر کجاست رفته استاد و به نزد کبریاست
اینچنین ترک گفته ای طلاب دین تا به کی در حسرت رویت چنین
شیخ الاسلام و غمی دیگر بدوش میکشد این بار هم گرچه خموش
صحبت گل اینچنین کوته شده رفتن استاد چنین ناگه شده
مولوی احمد برفت از بین ما روحشان پرواز تا اوج سما
نور اخلاصش ولی تابنده است درس ایثارش بسی پاینده است
بارالها در مقام و عزتش جنت فردوس بده بر همتش
گفت مسلم مختصر ربا پذیر چون نداری از کرم مثل و نذیر
انا لله وانا الیه راجعون. ..
شاعر : مسلم پرورش
1390/12/26